محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

در ساحل زندگی

دسته گلاییییییییی نو به نو

سلام شیطونکم بابا که امشب اومد خونه تو دستاش  چند شاخه گل نرگس داشت این دفعه بدون اینکه یه ،یه هفته ای سر کار باشم خودش گرفته بود حالا به کدامین مناسبت خدا میدونه اما دسته گلی که تازگیها دو قلوها تند تند به اب می دن دیروز در حال صحبت کردن با تلفن بودم میدیدم وروجکا هی بدو بدو میکنن و اسباب بازیها رو از سبد ور میدارن پرت میکنن و دوباره و سه باره و..... یه هو ذرات معلق دود ه رقص کنان در مقابل دیدگان حیرت زده  این جانب بر زمین و مبل و شومینه و.......منو در جایم میخ کرد بله !تازگیها شومینه و اتش و ...کشف جدید این وروجکاست و کلی اسباب بازی در این سانحه سوخت و در اخرین لحظات فقط تونستم خانم فیوناخانم(همسر شرک)رو ازاین اتش سو...
29 دی 1390

اولین ماه از اخرین فصل

سلام وروجکم امروز نزدیکای ظهربه همراه امیر علی و عطیه زهرارفتیم پارک . از صبح بهشون قول دادم ببرمشون دد.طفلیها چپ میرفتن راست میرفتن میگفتن دد. عزیز مامان به نظرشما برای دد گفتن یه خورده پیر نشدن این دو تا شیطونک  امان از وقتی که بوی این گردش سه نفره به مشام شما رسید ،بسی اه کشیدی     محمد امین و زمستون 89                      محمد امین وپاییز 90   زمستان 90   جودییییییی   ...
18 دی 1390

واکسن 18 ماهگی وگلای تبدار

سلام تربچه ها سه شنبه صبح به همراهی بابا جونی رفتیم برای واکسن ١٨ماهگی.اول دختر نازنینم عطیه زهرا بعدش گل پسری امیر علی الهی فدای معصومیت شما تربچه ها بشم من که چقدر بی دفاعید در مقابل بعضی از کارای ما بزرگترا اومدم کنار عطیه زهرای نازنینم و دستاشو گرفتم و صورتمو گذاشتم رو صورتش اینجوری شاید میتونستم دراون لحظه  درد و ترس شریک دخترکم بشم.بعدش امیر علی اونم همین طور ولی با این تفاوت که وقتی دستاشو گرفتم متوجه شدم تو مشتش یه ماشین کوچولو جا خوش کرده . الهی دورت بگرده مامان با این کارات چه دلی از من میبری.وقتی بابایی اومد دنبالمون شما داشتی با خواهری بازی میکردی و با همون ماشین کوچولویی که کوچکتر از بند انگشتت بود اومدی ...
10 دی 1390

تولد

محمد امین عزیزم تولدت مبارک قشنگم اغاز اولین سال تحصیلیت مبارک     خیلی دلم می خواست طرح کیکت شکل کتاب باشه چون هم جشن تولدت بود هم جشن اولین سال تحصیلی امممما                                                                                                                       اینم کادوی تولدته البته به جز اون مقدار پولی که هر سال من و بابایی موقع تولدت می ریزیم به حسابت                                 ...
31 شهريور 1390
1